سبد خرید 0

عاشق عشق شدن

شاید این عبارت را شنیده باشید: حرف‌های به ظاهر صمیمی ولی مبهم که بیشتر به طعمه روی قلاب ماهیگیری می‌مانند. یک حرف مبهم ولی صمیمی یک ژست دلپذیر است که شما به کسی نشان می‌دهید مثل گفتن دوستت دارم. متاسفانه بسیاری از ما هنوز در برآورده کردن نیازهای خودمان با مشکل روبرو هستیم. اگر ظرف زندگی شما خالی باشد، منظورتان از گفتن دوستت دارم احتمالاً این است که لطفاً مرا دوست داشته باش. بر زبان راندن چنین عبارتی خالی از غل و غش نیست و دیگری را به بند می‌کشد. اما عشقی که از سوی ظرفی پر ابراز می‌شود، آزادی دیگران را مخدوش نمی‌کند و اجازه می‌دهد که آن‌ها خودشان باشند.

مشکل دیگری که در جامعه ما در خصوص عشق وجود دارد این است که عاشق شدن موجه‌ترین دلیل برای ازدواج کردن محسوب می‌شود، حال آنکه دلیل بسیاری از عاشق شدن‌ها، تنهایی است نه احساس گرمی و محبت نسبت به فرد دیگر. عاشق شدن برای غلبه بر تنهایی در واقع عشق نیست. بلکه این احساس گرمی است که از شکسته شدن موانعی که نمی‌گذارند ما با دیگران صمیمی شویم بر می‌خیزد. گاهی اوقات در حقیقت فرد طرف مقابلش را دوست ندارد، بلکه او عاشق تصویر ایده آلی است که از او در ذهن ساخته است. وقتی که تفاوت‌ها آشکار می‌شوند عشق فرد عاشق از خواب و خیال بیرون می‌آید و از آن شیفتگی اولیه رهایی می‌یابد، عشق کمرنگ شده و رابطه به پایان می‌رسد. اگر زوج‌ها یکدیگر را به دلیل ویژگی‌های واقعی و نه ایده آل پردازی‌های خود دوست داشته باشند، این احتمال وجود دارد که به عشق رشد یافته‌تری برسند. برای برخی دیگر بلوغ و رشد یافتگی فقط بعد از تجربه ناموفق به دست می‌آید.

شاهد افراد زیادی هستیم که به طور نابالغانه به هم عشق می‌ورزند. برای آن‌ها عشق یعنی کاری را برای کسی کردن، از کسی مراقبت کردن، همیشه بر شرایط کنترل داشتن، هرگز نگویی ببخشید، هرگز موضوع خودت را طرح نکنی، همیشه قوی باش، همیشه دلپذیر و خوب باش. این عشق نابالغانه هیچگاه طرفین یک رابطه راضی و خشنود نخواهد کرد و تا وقتی طرف مقابل را با همه ویژگی‌های منحصر به فردش پذیرش و درک نکنی در مسیر عشق واقعی قرار نخواهی گرفت.

برگرفته از کتاب بازسازی زندگی نوشته برئس فیشر، رابرت البرتی و ترجمه دکتر علی صاحبی

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://naderghanbari.com/?p=3317